Tuesday, February 21, 2012
هو
121
با عرض سلام
متن خاطرات زیر را دو سال پیش نوشتم ولی عمومی نکردم و سال گذشته نیز اضافاتی جزئی انجام دادم ولی شرایط ملتهب بود.
امیدوار بودم که بهبود حاصل میشود
ولی امسال یکی از برادرانم به نام وحید بنانی در کوار توسط نیروی انتظامی به شهادت رسید و وکلای مدافع درویشم همگی امروز در زندان اوین هستند و اعضای سایت اطلاع رسانی مجذوبان نور هم همینطور... هر روز بدتر از دیروز شده است...
بپیوست دو ترانه بیادبود سوم اسفند و درویشانی که در زندان بدون جرم و گناه اسیرند تقدیم میشود
باشد که آنهائیکه از ما مردم ایران حقوق میگیرند و از تسهیلات و بیت المال مسلمین استفاده میکنند که امنیت و رفاه و آسایشمان را فراهم کنند کمی فکر کنند و به آینده کشور و فرزندان خود بیاندیشند.
فیروز بیداباد
درویشی که در روز سوم اسفند 1387 با تکیه بر قوانین اساسی و جاری کشور برای اعتراض مسالمت آمیز به تخریب حسینیه های شیعیان برای مذاکره به مجلسی که خانه ملت مینامند رفت
ولی قریب 3 ماه در اوین با اتهامات اقدام علیه امنیت ملی کشور، فعالیت تبلیغی علیه نظام، اخلال در نظم عمومی، سرپیچی از فرمان پلیس بدون جرم به اسارت گذراند و در آخر نیز در همین دادگاه ها تبرئه شد.
بمناسبت سوم اسفند سالروز درویش
خاطرات درويشي كه روز درويش زنداني شد
سال 1373 از وزارت امور اقتصادی و دارائی بهمراه بیست نفر از برادران درویش نعمت اللهی گنابادی، بجرم درویشی و بدون دریافت حقوق معوقه و موضوع تامین اجتماعی اخراج شدیم. حتی اداره بیمه هم زورش نرسید که مواجب قانونی ما را نیز از آن وزارت خانه محترم بگیرد. زمان دولت هاشمی رفسنجانی بود و من خود در انتخابات به او رای داده بودم. فکر میکردم که کسیکه زندگینامه امیرکبیر را نوشته حتما درس خود را خوب بلد است. اول حدس میزدم که دلیل اخراج من پرروئی و اعتراض به ریخت و پاش ها و خرید های غیر ضروری در چارچوبهای مشکوک بود. بعدها که شنیدم که اخراج ما به توصیه وزیر اطلاعات وقت انجام گرفته خیلی تعجب کردم. باورم نمیشد و نمی فهمیدم. پس از آنکه چند سالی مشغول راه اندازی سرمایه گذاری خارجی در بخش خصوصی ایران بودم دیگر برای شرکتهای مهندسی ایرانی بازاریابی میکردم و پروژه های ساخت و ساز راه و بیمارستان و غیره برای آنها در خارج از کشور میگرفتم و یا مشکلات فنی بانکی و تجاری و بازاریابی آنها را حل میکردم و عملا کار اصلیم در خارج از کشور بود و از این راه امرار معاش میکردم. پس از مزاحمتهای متوالی اطلاعات و سپاه در فرودگاهها و ضبط پاسپورتم که در آخرین بار آن موجبات مشکلات عدیده ای از جمله جا ماندن از پرواز و از بین رفتن بلیط و ویزا و 24 ساعت سرگرداني در فرودگاه دبی و هزینه های دو چندان و غیره، از جمله ورشکستگی ام شد، باز ماموران اطلاعات در فرودگاه خواستند کامپیوترم را بزور بدون حکم دادستان و قاضی از من بگیرند. من هم راستش چون عمل و درخواست آنها غیر قانونی بود ندادم. گفتم با حکم قضائی تقدیم میکنم وگرنه برای بار چندم با هم بریم ساختمان سنگی (همان ساختمان معروف اطلاعات که در خیابان آفریقا است و بازرسی گذرنامه مینامند) جلوی من کامپیوترم را بررسی کنید. غیر از این می توانید مرا بزنید و بزور بگیرید. من هم میرم شکایت میکنم. حرفشون این بود که باید با ما همکاری کنی، ما هم میگفتیم شما باید طبق قانون با ما همکاری کنید و زیر بار برو نبودیم. خلاصه که بزرگوران نامردی نکردند و به تهدیدات خود جامه عمل پوشاندند که اگر ندی بد میبینی. بحکم دادگاه انقلاب اسلامی همدان پاسپورت مرا هنگام مراجعت از سفر ضبط کردند و ما را حواله دادند به دادستانی شعبه یک انقلاب همدان. وكيلم را به اداره اطلاعات همدان فرستادم. آنجا تلویحا به وکیلم گفتند روش زياده باید خودش بياد همدان تا زبونش را کوتاه کنيم. دیدم تو همدان زنده یاد خانم دکتر زهرا بنی یعقوب بجرم خوشگلی رفت و برنگشت، حتماً ما با این ریخت و قیافه هیچ شانسی نداریم و اگر من هم برم این دو تا آقازاده باید برن سر چهار راه گل بفروشن، و مادرشون هم سرگردون بشه، ما هم نرفتیم. هی اومدن چند ماه کشیک کشیدند و سرک کشیدند و پیک فرستادند و نصف شب در خونه غذای مفت برامون فرستادند و... و این همزمان شد با آغاز بیماریهای عجیب و غریب و چندین عمل جراحی متوالی و توفیق اجباری خانه نشینی.
حدود یک سال و نیم میشد که در حبس خانگی بسر میبردم و از منزل بجز برای مراجعه به دکتر باتفاق چند همراه خارج نمیشدم. روز سوم اسفند باتفاق يكي از اخوان ایمانی، بعد از مدتها برای امری غیر درمان لنگ لنگان خارج شدیم. با دل خوش که داریم میریم مراتب اعتراض مدنی و قانونی و مودبانه خودمونو در حکومت اسلامی به کارمندامون در مجلس شورای اسلامی برسونیم و طومارمون را امضاء کنیم و بریم یه چلوماهی تو خیابون سعدی بزنیم و برگردیم.
هنوز یه سال گذشته، چلو ماهی هم نخوردیم...
رفیقمون که برای من حکم عصا داشت، گفت بلیط مترو رفت و برگشت بگیرم؟ گفتم نه پول برگشتش حیف میشه. قرار بود ساعت 11 جلوی مجلس باشیم که طومار امضاء کنیم و برگردیم. ساعت 10 و پانزده دقیقه وارد میدون بهارستان شدیم. دیدیم به به مثل اینکه همه آشنان ولی به چشم خوار مادری نگاه نمیکنند... البته که قیافمون هم تابلو بود. دیدیم هوا پسه ما هم تا اینجا اومدیم ولی پلیس اجازه نمیده بریم سمت مجلس از طومار هم خبری نیست، گفتیم پس بریم چلو ماهی... برگشتیم و داخل مترو شدیم ولی دلمون نیومد که بریم گفتیم اگه قرار باشه برادرامون را بگیرن من که بدرد کاری نمیخورم ترجیح میدم تو باشم آب بخورم تا بیرون دق بخورم. تو مترو هی تاس میریختیم ببینیم اگه قراره غذای مجانی بدن ما چرا بریم پول چلو ماهی بدیم؟ نگو انگار پشت کت من نوشته بود این یکی را حتما بگیرید هم چاق و چله است، ریش و پشمش زیاده پاداشش خوبه...
خلاصه از ترس اینکه ما حیف نشیم پنج نفر فرستادن دنبال ما تو مترو. بیچاره ها خیس عرق بودند از بس دویده بودند دنبال ما که نکنه پاداشه از دست بره... غافل از اینکه ما خودمون اونجا منتظر دعوت برای نهار مجانی بودیم... با سلام صلوات ما را همراهی کردند به بیرون تو ون. بعد یهو ریختند همه برادرامونو گرفتن و ون پر شد از دوستان و برادران عزیز درویش سیبیلو... حالا یک جوونی که سیبیل نداشت، از درویشها آمده بود جلوی ون میگفت من هم درویشم من را هم بگیرین ببرید، پلیس هلش میداد که برو پی کارت... اونروز سوم اسفند جرم سیبیل بود. تو شهر ما هر کی رو هر روز برای یک جرم جدید می گیرند. قوه قضائیه هم که بیچاره هر روز با یک جرم جدید روبرو میشه که قبلا تعریف نشده بوده. بخاطر همین هم اینقدر بازداشتها طول میکشه. خلاصه سوم اسفند 1387 روز مجرمیت سیبیل بود. هرکی داشت میگرفتند، ... بعد میشمردند. یه تعدای هم بیچاره ها بور خورده بودند که سبیل داشتند ولی سه تا نداشتند. از جمله یک هنرپیشه تلویزیون و چند تا ارمنی و شهروند کرد...
سرهنگ نیروی انتظامی که همراه ما بود از من سوال کرد که چه خبره؟ ما هم گفتیم که با ما شیعه اثنی عشری در قم و بروجرد و اصفهان چهها کردند و ما بر اساس قانون اساسی و وظیفه دینی دفاع از مظلوم و حق شرعی امر بالمعروف و نهی از منکر به حکام، آمدیم قانونی اعتراض کنیم. خلاصه 20 دقیقه سخنرانی کردم تا پاسگاه شاپور. وقتی رسیدیم شاپور راننده ونی که ما را میبرد با گریه میگفت آقا من مسیحی ام میشه منم درویش بشم؟... گفتیم آره بابا در خدا برای همه بازه، بهشت هم انحصار آخوند و کشیش و رابی و موبد و این حرفا نیست. راه برای همه هست... در رحمت هم بازه هر کی دلش خواست بسم الله... نخواست، بره روزیشو بخوره حال کنه زندگی کنه هر وقت خواست بیاد بره دنبال خدا. این آدرس هزاران ساله که پابرجاست... به کسی هم مربوط نیست تو چکار میکنی و دینت چیه. فقط به خودت مربوطه.
خلاصه مارا بردند تو كلانتري شاپور، قصه های مشترک زیاده و این افسرای جوون که با ما حال میکردن هی میومدن منو میکشیدن از سلول بیرون هی سین جین میکردن در مورد ریش و سبیل و درویشی و مسلک و همه چی... ما هم میگفتیم بابا دین ربطی به پشم و مو نداره. تا زمان صفویه ایرونی ها همه اهل سنت بودند و درویشها یعنی شیعه های علی و ائمه را میکشتند. اینها هم دینشونو قایم میکردند برای حفظ جانشون. منتها چون حضرت امیر و حضرت رسول سبیل را بیادگار از حضرت مسیح بلند نگه میداشتند اینها هم این علامتو داشتند که همدیگرو بشناسند، بعنوان علامت و یادگاری. مثل الان که تو عراق وهابیون میگن هرکی یه شیعه کشت یه بلیط فرست کلاس برای بهشت با لونژ و سوئیت تو هتل هفت ستاره با خدمتکارای چکی و ماساژورهای بلاروسی براش رزو میشه. ما شیعه ها هم مجبور شدیم دینمونو قایم کنیم. الان هم البته همونه، میبینید که...
در همین اثناء که من تو راهرو بودم، دیدم یه غازی بود که خودشو جای قاضی جا زده بود داد چند تا از برادرامو که حاضر به امضاء بزور حکم بازداشت موقت نشدند زدند. ما را هم تهدید کرد که حق نداری گزینه «قبول ندارم» بازداشت موقت را امضاء کنی وگرنه پرونده ات دو سه ماه گم میشه. ما هم که کل تخلافات غیر قانونیمون از اول زندگی منحصر میشد به یک بار خوردن انواع سنگ و شیشه و گاز و کوکتل مولوتف و باطوم و گلوله که برادران لباس شخصی و سپاه مجانا و سخاوتمندانه در اختیار زن و مرد پیر و جوان و بچه ها در حمله به حسینیه شریعت قم در سوم امام حسین و در ماه محرم گذاشته بودند، گفتیم حتما بازداشت موقت یعنی مثل قضیه قم که ما را با سر و دست شکسته و خونی بدون مسکن و دارو سه روز تو سالن ورزشگاه پادگان سپاه نگه داشتند و بعد مرخص کردند... امضاء کردیم گفتیم بعدا در دستگاه قضائی حکومت عدل علی تو دادسرای انتظامی قضات بخاطر همین تهدیدش یقشو میگیریم... صد رحمت به بوق ما یه سور زدیم به شیپور...
ولی خدا وکیلی تنها چیزی که در خور ما اجرا شد و کم نگذاشتند و من خیلی از گردانندگانش متشکرم که بیشک پاداش خوبی هم گرفتند این اسکورت با شکوه ما تا اوین بود. اصلا کلی روحیه گرفتم. خیلی با حال بود اگه همه روسای جمهور دنیا میدیدند قبطه میخوردند. خیلی با کلاس بود. تهرون رو بند آوردند برای انتقال ما سی و نه نفر درویش به اوين ....
تو سلول شاپور یواشکی به زنم زنگ زدم گفتم من که رفتم معلوم نیست تاکی دنبال من هم نگرد هر وقت خدا خواست خودم میام. نفهمیدم نامرد خوشحال شد یا نه چون بعدا تو بازجوئی ها بهم گفتند زن و بچه ات یک کم دلشون تنگ شده ولی بیخیالتن و میگن براش خوبه چون خونه مونده بود تنبل شده بود، خرجشم کمتره و گردن ما هم نیست. بعدا فهمیدم که وقتی من حالم چند بار خراب شده بود و اورژانسی شدم این خانوم رفته بوده به دادگاه انقلاب قاضی حداد رو ببینه راش نداده بودن. گفته بودن هر کی را آزاد کنیم این یکی را ول نمیکنیم. شکایتش را هم نگرفته بودند که اومده بود پست کرده بود. بعدها شنیدم و اولش خوشحال شدم گفتم الهی شکر این زن ما نگرانمونه اما وقتی فهمیدم گفته اگه براش اتفاقی تو زندان بیافته باید دیه بدین و من ازتون دیه میگیرم و قاضی را تهدید کرده بوده که باید خسارت بدی فهمیدم ای دل غافل بابا اینم پی دکان خودشه... آخرش هنوز هم نفهمیدم ادا در می آورد یا از زینب در عاشورا یاد گرفته بود یا از خداش بود. ولی بالاخره این بنده خداها خیالشون راحت شد که اگه مسئله عقیدتی باشه درویشها اصلا بقول عربا "خالاص".
تو اوین را که همه گفتن یا میگن. بازجوی من آدم نسبتا صادقی بود گنده تر از بقیه هم بود فکر کنم رئیسشون بود. البته اولش با توپ و تشر اومد. که میخوان حسینیه کرجتون را هم خراب کنند. گفتم اصحاب فیل هم از این زورها زیاد زدن. بهش برخورد. فکر نمیکرد که شايد اینهائیکه اینجا هستند ممکنه وارثین واقعی امام حسین باشند. این رفیق ما اولش یک کم از انگشتاش برای اندازه گیری عمق چاقی من استفاده میکرد و هر چند وقت یکدفعه برای اینکه احتمالا خوابم نبره و فکر نکنم خونه خاله است تا دو سه بندشو تو گوشت پهلو و پشتم فرو میکرد و سوال میکرد.
تو ورقه سوال کرده بود که چرا به بهارستان رفتی؟ نوشتم: من بشدت به ثبات امنیتی و سیاسی و اقتصادی کشورم پایبندم. ولی از سال 1373 من و 20 نفر از درویشان گنابادی را از وزارت اقتصاد بجرم درویشی اخراج کردین از اون موقع کار دولتی ندارم و از هرگونه امتیاز هم محرومم. در قم خودم و 14 نفر از اعضاء خانواده ام را داشتید زنده زنده کباب میکردید در حسینیه شریعت. دستمو شکستید پول و موبایل و دوربین هر چی داشتم گرفتین، در شهر به هموطنان شیعه خود گاز اعصاب و گاز سمی زدید، حسینیه مان را در بروجرد و اصفهان خراب کردید... با تغیر گفت پاسخ را طبق سوال بنویس. عرض کردم من که زبان شما امنیتی ها را نمیفهمم چون شما همه چیزو پشت و رو میفهمید. ولی این یعنی اینکه بعنوان یک شهروند من از مشکلات زیادی رنج میبرم که ناشی از بیکفایتی مدیران است و بعنوان یک درویش صبور ترین قشر جامعه هستم و تاکنون هیچ نگفتم. اعتراض من نشانه اینست که شما از سقف تحمل جامعه گذشتید و در منطقه قرمز هستید. باید منتظر عواقبش باشید که خیلی نزدیکه. اون کیه که داره منو با این همه مشکلات اجتماعی رو در روی شما قرار میده و حسینیه خراب میکنه که سیمان عقیدتی روش بریزه و از ما یک مشت محکم در مقابل حکومت بسازه؟ و امنیت کشور را و عدالت را در کشور به چالش بکشه؟
گفت کار ما با شما انگار شده روکم کنی ... آخه ما یک اخوی داریم كه سالهاست ممنوع التصویره. قدیم میگفتن علتش اینه که سبیلش تو تصویر جا نمیشه اما حالا که تلویزیونها واید اسکرین شده هنوز هم ممنوع التصویره. قدمش برای روزنامه ها هم خیر نیست چون آخرین باری که با هم میهن مصاحبه کرد اون روزنامه رو هم بستند. این اخوی ما از بس هرجا رفت کار کنه بجرم درویشی اخراجش کردند نشست یک کتابخانه اینترنتی مجانی درست کرد که مردم با فرهنگ اصیل پارسی و کتب عرفانی ایرانی آشنا بشن. آخه یه ملت اگه ندونن اصل و نصبشون چیه هر روز به یه ایدئولوژی جدید و یه مد الکی و یه حرف تازه میرقصوننشون. این سایت که دو سال زحمتشو کشیده بودیم و یه دونه "واو" غیر مجاز نداشت 5 بار فیلتر شد. هر چی شکایت کردیم ثمر نداد. برای بار ششم با 5 زبان بردیمش بالا. این آقایون میگفتن شما باید به ساز ما برقصید خلاصهاش... من گفتم که اگر ما چنین کاری بکنیم که نمیکنیم ماهیتمون را از دست میدیم. امام حسین اگر با یزید سازش میکرد دیگر ماهیت امام حسین نداشت و من هم دنباله رو اون بزرگوار نبودم. اشتباهات از شماست. به شما اطلاعات غلط میدن و روش نادرست دارید. آخرش هم همین حکومت با طناب سانسور خودش خفه میشه. الان این گرایش به شیطان پرستی تقصیر کیه؟ من کار ندارم هر کی دلش بخواد هر عقیده ای داشته باشه. معنویت هم مثل یک دریا میمونه که هرکس باندازه وسعش و میلش میتونه ازش استفاده کنه. از یه بچه 6 ماهه از دریا لذت میبره تا یه غواص اعماق سیاه دریا، این هم در قلب هرکسیه و اگر خواست عمیقتر میشه ولی اینها که دارن به سمت شیطان پرستی میرن علتش این آخوند و حوزه و فرار از دینه.
مکتب تصوف و عرفان و درویشی، مولوی درست میکنه. سال 2007 را سال مولوی نام گذاشتند. بنظر شما تو دویست سال آینده یکی از این آخوندهای حوزه را کسی بنامش اسم سال یا روز میگذاره؟... گفت نه.
ما با هم خیل گپ زدیم و در 3 جلسه شاید 10-12 ساعت صحبت کردیم. من سعی کردم هر چه که میدانستم برای نجات کشور از بحرانی که در پیش رو بود برای او روشن کنم بلکه به مسولان بلند پایه برسد و بدانند که آب زیر حکومت راه گرفته و بزودی ما شاهد انقلاب اقشار مختلف خواهیم بود و این بزرگترین لطمه به ایرانی است که هر سی تا پنجاه سال یک حکومت عوض کرده و یک جریان انحرافی همیشه در آموزش و فرهنگ رسوخ میکند که تاریخ را تحریف میکند و ما سابقه تاریخی و تحلیل روشنی از دلائل انقراض حکومتها و افت و خیز یکصد و شش ساله حرکت بسوی دمکراسی نداریم.
سعی کردم روشن کنم که نظام با طناب سانسوری که بدور خود پیچیده است خفه خواهد شد زیرا افراد صالح و تصمیم گیر بعنوان مسوول بعلت عدم وجود شفافیت در اطلاع رسانی قربانی اطلاعات غلط و کانالیزه و بالنتیجه تصمیم های نابجا خواهند شد که همه ما ضرر میکنیم. توضیح دادم که هنوز که هنوزه در درون خود نظام نمیدانند واقعا ماجرای عاشورای حسینیه شریعت قم حقیقت داشته یا چه بوده در حالیکه همون موقع همه ماهواره های مسلط دنیا از اون صحنه داشتن فیلم برمیداشتند و همه جیز را رصد میکردند اما تو ایران هنوز مدیران نمیدانند چه شده.
در مورد آینده دنیا که در معرض خطر تروریسم مذهبی بنام اسلام است و توسط شبکه های منسجم بین المللی بحران ساز در حال سازماندهی است صحبت کردم که از زمانیکه جنگ سرد بی رونق شد در دهه هفتاد میلادی این شبکه ها که دارای گرایش نژادی و ایدئولوژیک خاص هستند تروریسم را با ورود کارلوس به عرصه امن اروپا و آمریکا ایجاد کردند که مافیای امنیتی ها قدرت بگیرند و در نتیجه پنهان کاری و عدم شفافیت در پشت پرده امنیتی بودن موضوعات ناپدید میشود و بدلائل امنیتی دیگر کسی توضیح نمیدهد و تخلفات شبکه های بحران ساز توجیهات امنیتی پیدا میکنند و به توسعه خود ادامه میدهند. شفافیت حکومتها که رکن اساسی پیشرفت دمکراسی هاست بزرگترین لطمه را از اینجا خواهند دید. همه مدیران هنگامیکه درگیر سرکوب کارگرانی که بخاطر نان آمده اند به خیابان هستند و "محلل ها" تحلیل های سیاسی رنگی به آنها میبندند گروه دیگری منابع را بغارت میبرند. این موضوع در همه دنیا مشابه دارد و اتفاق میافتد منتها شفافیت با وجود مطبوعات آزاد بیشتر است و صاحبان منافع مجبورند از منافع نامشروع خود تا حد زیادی دست بکشند.
سعی کردم توضیح دهم که صاحبان منافع در ایران امروز باید از منافع نامشروع خود بتدریج دست بکشند. زیرا با یک انقلابی که هیچ گونه الگوئی نداشته و نه همگام با انقلاب روسیه بوده و نه تجربه و دلائل انقلاب فرانسه و دیگر انقلابات و حرکات اجتماعی را داشته و بر اساس یک سری هیجانات ناشی از عوامل اجتماعی و نارسائی های فرهنگی و سیاسی شکل گرفته، نمیتوان جمعیتی که 75 درصد آن زیر 34 سال هستند که اصلا نه شاه دیده اند و نه میدانند مجاهد چیست و در همین فضای موجود بدنیا آمده و بزرگ شده اند را به جائی رساند بدون در نظر گرفتن خواسته های طبیعی اجتماعی آنها. و فناوری اطلاعات همه چیز را بیشتر تغییر خواهد داد.
که اشتباه از اینجاست که کشوری که شامل چنین موزائیک قومی و نژادی و مذهبی است که با دور شدن حدود صد کیلومتر از پایتخت زبان هم عوض میشود نمی توان با یک جمعیت یکصدهزار نفری حکومت کرد که همه یکدست از یک ایدئولوژی خاص باشند. یک چهارم جمعیت ما سنی هستند شما چند نفر سنی یا کرد در جلسات خود دارید؟ خود میگوئید درویشان گنابادی در ایران دو میلیون نفر هستند. آیا تا بحال از یک یا چند درویش بعنوان نمونه جمعیتی دعوت کرده اید که در جلسات شما در مورد امنیت ملی شرکت کنند؟ مشکل از اینجا ناشی میشود که وزارت اطلاعات بعنوان یکی از مهم ترین وزارتخانه ها الگوی خاصی برای وظائف خود که حفظ عوامل امنیت و ثبات در جامعه اعم از خارجی و یا داخلی است ندارد و گروههای مختلف درون آن بستگی دارند به اقشار مختلف ایدئولوژیکی هر کدام برهبری یکی از آقایان علما و نه منافع مضبوط ملی. اینکه سیستم های امنیتی ما وابستگی ایدئولوژیک به افراد بجای وابستگی بمنافع ملی دارند یک مشکل بزرگ است زیرا آنها بطور اتوماتیک در جهت منافع آن شخصیت ایدئولوژیک و باند وابسته قرار میگیرند.
گفتم ما در ایران سه گروه عمده قدرت داریم که شامل بازاریان، نیروهای امنیتی و رجال مذهبی میشوند. ثبات سیاسی یک جامعه نتیجه تراکنش این سه قوه در جهت افزایش حداکثری قشر متوسط و توزیع ثروت است که در کشورهای متمدن در قالب احزاب بر هم اثر میگذارند و مردم حداکثر میل خود را در قالب رای گیری اپتیمال میکنند. در ایران امنیتی ها شده اند ابزار قدرت برای صاحبان سرمایه و بازار و علمای مذهبی هم از آنها در قالب ایدئولوژی حمایت میکنند. هر که میگوید آقا این پول ما کو من گرسنه ام کار میخوام بهش میگوئید منافق و کافر و خائن و قرمز و نارنجی و خال خال یشمی. شما اگه از قاچاق بنزین و گازوئیل و مواد مخدر رانت های دیگه بهره نمیبرید فردا بازنشست میشوید و می آئید در کنار مردم وقتی جهاز برای دخترتون خواستید بخرید اون موقع حرف مردم را میفهمید. و شکست ایدئولوژیک پیدا میشود. زیرا بجای رشد توزیع ثروت در جهت افزایش ثبات و رفاه در جامعه، امنیتی-نظامی ها بهمراه بازاریان و به پشتیبانی آخوندها، نهایت قدرت خود را برای کسب سود و امتیازات غیرمشروع در جهت خلاف بکار میبرند و نیروهای صالح امنیتی را مرتب به چالش میکشند. الآن سر این طرح مالیات بر ارزش افزوده که سیستم مالیاتی و درآمدها را شفاف میکند که کار برادر من در سالهای 72 تا 74 بوده است چرا پیاده نشده؟ چون 4 نفر رفتند توی مجلس گفته اند ما حاضریم درآمد حاصل دولت را از این طرح بپردازیم ولی دولت آن را اجرا نکند. اونوقت شما آمدید حسینیه خراب میکنید که درویش مذمومه مثلا؟ اون آقایون که این حرف را زدند تا بحال مالیات دادند؟ اصل را ول کردید دنبال حرف کی راه افتادید؟ خوب من یک ایرانیم شناسنامه ایرانی دارم. عقیده من به وزارت اطلاعات چه ربطی داره؟ اگر یکی گفت درویش کافره و نجسه خب بزار بگه اين نظر اونه حتی مرجع باشه. باز نظر یه آدمه که یک شناسنامه داره و معصوم هم نیست. ولی اگر فلان آخوند گفت آجر بزنین تو سر درویش شما باید جلوش را بگیرید. این عمل خلاف قانونه. اگر کسی بخاطر عقیده ام بمن تعرض کرد اینجا وظیفه شماست نگذارید نه اینکه سپر بگیرید جلوی اینها که ما رو بزنند. نیروی انتظامی و اطلاعات بگن فلان آقا گفته درویشها بدند برین حسینيشونو خراب کنین شما هم بکنین. وظیفه شما در حیطه قانون محدود شده. وقتی امنیتی ها و نظامی ها قدرت بگیرند در یک حکومت قطعا ناامنی بیداد خواهد کرد زیرا منافع امنیتی ها به ناامنی و طبیعت نظامی ها به جنگ بسته است بخاطر همین آنها را در سیاست راه نمیدهند. شما از قانون به بهانه های امنیتی تخلف میکنید راه باز میشود تا دیگران سوء استفاده مالی کنند.
این قصه سر دراز داشت.... من گفتم که یک فردائی نگن کسی به ما نگفت!... ما نمیفهمیدیم!.... خیلی صحبتهای دیگه هم شد که بازجو از من مودبانه خواست بازگو نکنم و قبول کردم و معذورم چون قول دادم.
خلاصه قضیه از این قرار بود که میخواستند بخاطر جرم نکرده از ما وثیقه بگیرند و ما زندان را به تسلیم شدن در مقابل زور ترجیح دادیم. خیلی هم اصرار داشتند که وثیقه بگزاریم ولی من که گفتم وثیقه 50 میلیون برای من کمه (آخه ماشین که ندزدیده بودیم... بخاطر دفاع از حق قانونی و عقیده اونجا بودیم و خب این ارزشش خیلی بیشتره... راستش بهم برخورده بود) من که نگذاشتم. بعد از اینکه حکم تبرئه از 3 جرم اقدام علیه امنیت ملی، فعالیت تبلیغی علیه نظام و اخلال در نظم صادر شد باز بزور قاضی خواست که جرم سرپیچی از فرمان پلیس را به ما بچسباند که درصورتیکه ما قبول کنیم و اعتراض نکنیم همان روز آزاد شویم. باز هم برادران زیر بار نرفتند و گفتند بر میگردیم زندان. با دستبند بازگشتیم اوین. سرانجام پس از 75 روز قاضی با همان رای سرپیچی از فرمان پلیس و شش ماه حبس تعلیقی بمدت دو سال مارا آزاد کرد ولی هنگام خروج از زندان پس از اینکه همه کارها را کرده بودیم و خداحافظی ها و غیره انجام شده بود و دیگر جای خواب هم در زندان نداشتیم پشت دری که آزادی منتظر ما بود گفتند باید امضاء کنید که به این رای تمکین میکنید و اعتراض ندارید. گفتیم نمینویسیم. اعتراض به رای ظرف 21 روز حق قانونی ماست. گفتند اگر قبول نکنید باید برگردید به زندان. ما هم کیسه هامونو بدست گرفتیم و رفتیم تو حیاط زندان که سوار مینی بوس شیم برگردیم به زندان. بعد از نیم ساعت معلوم شد که بلوف بوده و عمل غیرقانونی از ما خواسته شده بود. ما را آزاد کردند. خلاصه زیر بار حکم بناحق و هیچ معامله ای نرفتیم. از زندان هم که آزاد شدیم به رای مذکور در دادگاه تجدید نظر اعتراض کردیم و با نهایت استواری و صلابت بیگناهی خود را اثبات کردیم و از آنجا که هیچ دلیل و مدرکی برای اثبات سرپیچی از فرمان پلیس وجود نداشت و ادعا کذب محض بود برائت گرفتیم. الحمدالله چند روز بعد هم دادسرای امنیت و شعبه 2 بازپرسی امنیت با تمام جاه و جلالش رفت هوا. البته این فقط اولش بود.
ولی دوتا ماجرا میگم که بی ربط نیست و به فکر کردن می ارزد:
تو زندان خیلی اتفاقات افتاد. من خیلی چیزهائیکه قبلا تو عمرم ندیده بودم دیدم. از جمله کراک و شیشه و کوکائین. زندانیها در بند عمومی میگفتند از وقتی که شما اومدید فضای زندان عوض شده. خیلی ها با درویشی آشنا شدند و تصمیمات جدید در زندگیشون گرفتند. خیلی ها مواد مخدر را ترک کردند. یک کم روح اومده بود تو گوانتاناموی تهران. دیگه کسی تو حیاط اوین "لحیم کاری" نمیکرد. حداقل جلوی ما نمیکردند. اونجا پر از شخصیتهای جالب بود. از کسیکه بخاطر داشتن زمینهای زیاد در ولنجک و ندادن آن به چند تا مفت خور 14 سال حبس کشیده بود که 3 سال اول آن در انفرادی بدون اطلاع خانواده پنهان بوده، تا کسیکه مادر زنشو آتش زده بود. یکی بود تو زندان که دائی بهش میگفتن. آدم سرد و گرم چشیده ای بود، یک بار صحبت بود دائی گفت هیچکس بی دلیل زندان نمیاد. هر کس اینجا بیاد حتما در زندگیش کاری کرده که آسیبی بدیگری زده. راستش من هم کاملا موافق بودم و اینو فهمیده بودم. البته من خودم میدانم که زندان برای بعضی ها مثل میتینگ پوینت (محل ملاقات) است که در همه ایستگاههای قطار و فرودگاهها هست. برای ملاقات با خود... و شاید آفریدگار خود. اصلا فلسفه اش اینه...
به دائی گفتم: ببین دائی جان در مورد اینکه من متخلفم در پیش خودم و خدای خودم شکی ندارم. ولی یک سوال، اگر حکومتی بظلم افرادی را بیگناه به زندان ببرد چه میشود؟ دائی که خداد سال در زندان گذرانده بود گفت: اگر کسی بدون جرم دیگری را بزندان بیاندازد حتی اگه حکومت باشد....اوه اوه اوه ..
یاد کنت مونت کریستو بخیر.
بعد یاد یک شب جمعه در انفرادی افتادم که دلم ضعف رفته بود برای اشعاری از مولانا برای مجلس شب جمعه که در انفرادی در سلولهای مختلف برگزار میکردیم مثل همیشه. یهو یکی از زندانبانها درب انفرادی را باز کرد و گفت حاج آقا بیا اینو برات آوردم. یک کتاب آورده بود بنام مولانا و طوفان شمس که در مورد شمس و مولانا و برخورد آنها بود. سریع داد و در رفت. کلاٌ تو چند صد صفحه پنج تا غزل کامل از دیوان شمس داشت. دیدن همین نام کلی حالمو جا آورد. خدا پدر نویسنده را بیامرزد که کتابش را انگار برای چنین روزی نوشته بود. دیگه از این کتاب کلفت تازی مفاتیح الجن… شیخ عباس قمی خسته شده بودم که چپ و راست تو سلولها بود. گفتم دمت گرم، باز کردم و تفال زدم. فکر میکردم همه جورشو از سلطان عشق دیدم و چیزای زیادی حیرانم نمیکند ولی بازم یه کارت جدید رو کرد... این غزل آمد:
بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
هفت اختر بی آب را کاین خاکیان را می خورند هم آب بر آتش زنم هم باد هاشان بشکنم
گر پاسبان گوید که هی بر وی بریزم جام می دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم
هفت اختر بی آب را کاین خاکیان را می خورند هم آب بر آتش زنم هم باد هاشان بشکنم
گر پاسبان گوید که هی بر وی بریزم جام می دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم
از شاه بی آغاز من پران شدم چون باز من تا جغد طوطی خوار را در دیر ویران بشکنم
ز آغاز عهدی کرده ام کاین جان فدای شه کنم بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکنم
امروز همچون آصفم شمشیر و فرمان در کفم تا گردن گردنکشان در پیش سلطان بشکنم
روزی دو باغ طاغیان گر سبز بینی غم مخور چون اصل های بیخشان از راه پنهان بشکنم
من نشکنم جز جور را یا ظالم بدغور را گر ذره ای دارد نمک گیرم اگر آن بشکنم
هر جا یکی گویی بود چوگان وحدت وی برد گویی که میدان نسپرد در زخم چوگان بشکنم
گشتم مقیم بزم او چون لطف دیدم عزم او گشتم حقیر راه او تا ساق شیطان بشکنم
چون در کف سلطان شدم یک حبه بودم کان شدم گر در ترازویم نهی می دان که میزان بشکنم
چون من خراب و مست را در خانه خود ره دهی پس تو ندانی این قدر کاین بشکنم آن بشکنم
چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم
ای که میان جان من تلقین شعرم می کنی گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم
از شمس تبریزی اگر باده رسد مستم کند من لاابالی وار خود استون کیوان بشکنم
رو راست تازه به وضوح فهمیدم حداقل چرا خمینی به پسرش سفارش کرده بود که با این قوم درویش کار نداشته باش.
امروز همچون آصفم شمشیر و فرمان در کفم تا گردن گردنکشان در پیش سلطان بشکنم
روزی دو باغ طاغیان گر سبز بینی غم مخور چون اصل های بیخشان از راه پنهان بشکنم
من نشکنم جز جور را یا ظالم بدغور را گر ذره ای دارد نمک گیرم اگر آن بشکنم
هر جا یکی گویی بود چوگان وحدت وی برد گویی که میدان نسپرد در زخم چوگان بشکنم
گشتم مقیم بزم او چون لطف دیدم عزم او گشتم حقیر راه او تا ساق شیطان بشکنم
چون در کف سلطان شدم یک حبه بودم کان شدم گر در ترازویم نهی می دان که میزان بشکنم
چون من خراب و مست را در خانه خود ره دهی پس تو ندانی این قدر کاین بشکنم آن بشکنم
چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم
ای که میان جان من تلقین شعرم می کنی گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم
از شمس تبریزی اگر باده رسد مستم کند من لاابالی وار خود استون کیوان بشکنم
رو راست تازه به وضوح فهمیدم حداقل چرا خمینی به پسرش سفارش کرده بود که با این قوم درویش کار نداشته باش.
بقیه قصه هم که بقیه میگن، برنامه ما درویشان در بند عمومی اوین این بود که روز را با نماز سحر و قرآن شروع میکردیم، و با بقیه زندانیها و با آواز و رقص و جوک شب را تمام میکردیم.
شرح ماجراهای 75 روز اقامت برای روکم شدن یا رو کم کردن- من که آخرش نفهمیدم، بدون هیچ گناهی در گوانتاناموی ایران در حوصله یک بی حوصله ای چون من نمیگنجد.
امروز دو سال از آن ماجرا میگذرد و در آستانه بیداری بشریت در سراسر عالم هستیم. هیچگاه فکرش را هم نمیکردم که بمصداق شعر سعدی علیه الرحمه تا این حد در جهان نزدیک شده باشیم. چرا که حرکت بسوی جهانی بدون مرز و ظهور تبلور انسانیت و تعالی انسان در جایگزینی خصائص حیوانی در جامعه بشریت سرعت بی نظیری گرفته است.
امروز به عینه میبینم که :
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
آنچه که فطرت بشر انتظارش میکشید زود در آغوشش خواهیم کشید
فکر کنم ادامه دارد....
Monday, February 14, 2011
Monday, February 22, 2010
Sunday, February 21, 2010
Monday, February 15, 2010
121 sec
22 February 2010The Day of DarvishA moment of silence, more exactly, two minutes and one second (121 sec), at three a clock in the afternoon (Iran time) is beeing held around the world. The reason is to connect our hearts in a prayer to the creator of the univers, and ask for the well being of Iranian people and the people of the world. This moment will be an unvisible chain to connect our hearts and to bring the good news of the new born spring.121 seconds of union
Friday, October 16, 2009
پلمپ آموزشگاه خيريه كنكور به جرم درويشي
پلمب يک آموزشگاه؛ شنيديم آموزشگاه علمي خيريه دخترانه وحدت در شهرستان کرج به دستور دادستاني کرج پلمب شده است.
سازمان آموزش و پرورش شهرستان هاي استان تهران در نامه 18 خرداد امسال به اداره کل ارزيابي عملکرد و پاسخگويي به شکايات اين وزارتخانه، صريحاً فعاليت آموزشگاه را به دليل انتساب آذر فريزي موسس آن به دراويش گنابادي برخلاف مصالح منطقه و
سازمان اعلام کرد و خواستار انحلال آن شد
منبع
http://www.etemaad.ir/Released/88-07-25/151.htm#162484 روزنامه اعتماد صفحه آخر ستون پيدا و پنهان
Wednesday, June 10, 2009
رسم مردانگي
Tuesday, June 9, 2009
چرا كروبي؟
ستاد انتخاباتي مستقل مردمي مجذوبان نور در بيانيهاي حمايت قاطع خود از مهدي كروبي، كانديداي دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري را اعلام كردند. در اين بيانيه كه با عنوان «چرا كروبي» منتشر شده است، آمده كه پس از اعلام صریح جناب آقای مهدى کروبى بهعنوان کاندیداى رسمى دوره دهم انتخابات ریاستجمهورى، گروهى از دراویش سلسله نعمتاللهي گنابادى که از پرجمعيتترین طریقههاى تصوف و عرفان در ایران و البته باسابقهترین آنهاست در مقام سپاسگزاری از کوششی که ایشان برای دفع ستم از دراویش معمول فرموده است از وى پشتیبانى و اظهار حمایت کردند آقاى کروبى طى سالها مبارزات سیاسى و تصدى سمتهاى دولتى اکثرا مدافع مظلومان و ستمدیدگان بوده است و در موارد خاصی چون تخریب حسینیههاى مربوط به طریقه نعمتاللهى گنابادى در قم، بروجرد و اخیرا اصفهان در چهارسال اخیر در اذهان دراویش، چهرهاى شجاع و عدالتطلب از شخص آقاى کروبى – فارغ از علايق سیاسی و حزبی وی- ترسیم شده است. خصوصا اینکه وی همواره حصار سخت بایکوت خبرى اخبار مربوط به تصوف و خصوصا این سلسله را شکست و جزو اولین کسانى بود که با نوشتن نامههایى نفس تخریب حسینیهها و خطرات فتح باب تخریب اماکن مذهبى مورد توجه پیروان مذاهب مختلف را به مسوولان گوشزد کرد. این کار را نمىتوان به صرف رأى جمعکردن و تبلیغ انتخاباتى دانست و چنانکه قبلا ذكر شده این قبیل اقدامات ایشان مسبوق به سابقه است. البته بزرگان دیگرى- چه اهل نظر و چه صاحبمنصبان ارشد در نظام حکومتى - بودند که انزجار خود را بهطور خصوصى اظهار کردند و بىتردید کسانى هم بودند که قلبا ناراحت بودند ولى اظهارى نکردند. کروبى «بامرام و مروت» به دلایل دیگرى که بهنفع مصالح کنونى کشور است نسبت به دیگر رقیبان اصلح است. ذکر این نکته نیز واجب است که اگرچه ممکن است بعضى دیگر از درویشان، کاندیدای دیگری را از جهت دوم یعنى
کارآمدى، اصلح بدانند ولی در اینکه از جهت اول آقای کروبی را ترجیح میدهند، تردیدی نیست. تا یار که را خواهد و میلش به که باشد
Saturday, June 6, 2009
Monday, June 1, 2009
Tuesday, May 19, 2009
محکومیت چهارده تن از زندانیان روز درویش به شش ماه حبس تعلیقی
چهارده تن از دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی که در روز سوم اسفند ماه 87 مقابل مجلس شورای اسلامی دستگیر و روانه زندان
اوین شدند از سوی شعبه 1019 دادگاه جزایی تهران به شش ماه حبس تعلیقی محکوم شدند.
شعبه 1019 دادگاه جزایی تهران این 14 درویش گنابادی را از اتهام اخلال در نظم عمومی تبرئه ، اما در خصوص اتهام تمرد از دستور پلیس به شش ماه حبس تعلیقی به مدت 2 سال محکوم کرد. این چهارده نفر در روز درویش مقابل مجلس شورای اسلامی دستگیر و به زندان اوین منتقل و از سوی دادسرای انقلاب تهران به اتهام اقدام علیه امنیت ، اخلال در نظم عمومی و تمرد از دستور پلیس تحت محاکمه و بازجویی قرار گرفته ، پس از گذشت 75 روز حبس از زندان اوین آزاد شدند.
بنا بر این گزارش ، وکلای مدافع این دراویش قرار است هفته آینده تجدید نظرخواهی خود را نسبت به حکم محکومیت موکلین تقدیم مرجع ذیصلاح نمایند.
شعبه 1019 دادگاه جزایی تهران این 14 درویش گنابادی را از اتهام اخلال در نظم عمومی تبرئه ، اما در خصوص اتهام تمرد از دستور پلیس به شش ماه حبس تعلیقی به مدت 2 سال محکوم کرد. این چهارده نفر در روز درویش مقابل مجلس شورای اسلامی دستگیر و به زندان اوین منتقل و از سوی دادسرای انقلاب تهران به اتهام اقدام علیه امنیت ، اخلال در نظم عمومی و تمرد از دستور پلیس تحت محاکمه و بازجویی قرار گرفته ، پس از گذشت 75 روز حبس از زندان اوین آزاد شدند.
بنا بر این گزارش ، وکلای مدافع این دراویش قرار است هفته آینده تجدید نظرخواهی خود را نسبت به حکم محکومیت موکلین تقدیم مرجع ذیصلاح نمایند.
Monday, May 11, 2009
وقتی کسی به جرم داشتن سبیل دستگیر میشود
اردوان روزبه
در سحرگاه روز چهارشنبه، سیام بهمنماه سال گذشته، برای سومین بار یکی دیگر از مراکز اجتماع درویشهای نعمتاللهی گنابادی تخریب شد. در این حملهی شبانه، بخش عمدهای از مقبرهی موسوم به «درویش ناصرعلی» که از بناهای ثبت شده در آثار ملی در تخت فولاد اصفهان نیز بود، از میان رفت.
پیش از این نیز دیگر حسینیههای آنان در قم و بروجرد، مورد تعرض قرار گرفته بود که هر دو آنها نیز بعد از تخریب با خاک یکسان شده بود. اما اینبار، بعد از دستگیری برخی از درویشها در همان شب، گروهی از این سلسلهی مذهبی با بیانیهای از همکیشان خود خواستند که روز سوم اسفندماه در برابر مجلس شورای اسلامی، به نشانهی اعتراض به این تخریب و دستگیریها، حضور بههم رسانند.
پس از انقلاب، برای اولین بار بود که درویشهای نعمتاللهی گنابادی با چنین رویکردی برخورد میکردند. چرا که یکی از سنتهای آنان، عدم خشونت است. اگرچه در روز سوم اسفند، اخبار و شایعات زیادی در مورد این تجمع مطرح شد، ولی وکیلهای این درویشها اعلام کردند که این اجتماع برگزار نشده است.
اما همان روز، گروههای مختلفی که برای شرکت در مراسمی در حسینیهی امیرسلیمانی گرد هم آمده بودند، دستگیر شدند. در دستگیری اولیه گزارش میشد که حدود پنجاه نفر به زندان اوین منتقل شدهاند. اما پس از چندی، به جز پانزده نفر، بقیهی این درویشها آزاد شدند. علیرغم وعدههایی که برای آزادی باقی این درویشها مطرح بود، این آزادی صورت نگرفت.
تا اینکه بعد از گذشت زمانی قریب به دوماه و اندی، در شب پانزدهم اردیبهشتماه ۸۸، یازده نفر از این درویشها آزاد و پس از آن، شانزدهم اردیبهشت نیز یک نفر دیگر آزاد شد. تا زمان تهیه این گزارش سه تن دیگر از این درویشها به نامهای مسلم صنعتپرست، یدالله شمسخانی و میکاییل قربانی هنوز در زندان بهسر میبردند.
در همین رابطه، با غلامرضا هرسینی، وکیل درویشهای نعمتاللهی گنابادی، گفت و گو کردم و از او خواستم در مورد روند پرونده دستگیری این درویشها و آزادیشان توضیح دهد:
در نامهای خطاب به رییس قوهی قضاییه نوشتهام که در سایتی اعلام شده، شما که ملت هستید، فردا به خانهی ملت بیایید. یعنی ملت به خانهی ملت برود و با نمایندگان ملت ملاقات کند. آقایان گفتند، این کار صورت نگیرد، ما هم گفتیم ملت نروید. اما با چندین کیلومتر فاصله، شخص دیگری در پارک شهر نشسته بوده و چون سبیل داشته، او را گرفتهاند. نه جرمی، نه اخلال در نظمی، نه سر و صدایی، نه تظاهراتی، نه حمل پلاکاردی، هیچ کدام از این کارها صورت نگرفته است.
اما تازه پس از سه ماه دوندگی، آنها را به شش ماه زندان محکوم کردند، بعد که دیدند این محکومیت نمیشود، آن را معلق کردند.
اتهام منتسبه چیست؟
اتهام اولیه، اخلال در امنیت کشور و تجمع غیرقانونی بود که دادگاه انقلاب آنها را از این اتهامات تبرئه کرد. اصلاً نه تجمعی صورت گرفته بود. نه به امنیت کشور لطمهای وارد آمده بود. اتهام دوم، اخلال در نظم و تمرد نسبت به مأمورین اعلام شد.
در مورد اتهام دوم، حکم قطعی برایشان صادر شده است؟
خیر، حکم قطعی نیست. ما درخواست تجدیدنظر میکنیم. به محض اینکه آنها محکوم شدند و محکومیتشان معلق شد، میبایست آزاد شوند که آزاد شدند.
گویا در ارتباط با تخریب حسینیهی تخت فولاد اصفهان، شما پیگیری کردهاید و طرح شکایتی مبنی بر تخریب آثار ملی داشتید. آیا در این پرونده، به نتیجهای رسیدهاید؟
در این ارتباط من اقدام نکردم، دوستان دیگری وکالت آن را بر عهده داشتند. ولی متأسفانه به نتیجهای نرسید. مطلقاً، به ما پاسخ نمیدهند. هیچ کس به درد ما رسیدگی نمیکند.
بعد از تخت فولاد اصفهان، خبرهایی هم در ارتباط با کرج داشتیم. آیا کمیسیون مادهی صد، رأی صادره دال بر تخریب حسینیه کرج را اجرا نکرد؟در حال حاضر، همینطور در بین خوف و رجا است. ما نگران هستیم که ممکن است هرلحظه، شبانه، بیایند، با حملهای تخریب کنند. فعلاً که حسینهی کرج دایر است و مزاحمتی ایجاد نکردهاند
Tuesday, May 5, 2009
75 روز مقاومت در برابر قانون ستیزان
11 تن از دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی که در روز درویش (شنبه سوم اسفندماه 1387 ) بازداشت و راهی زندان اوین شدند ، سه شنبه 15 اردیبهشت ماه 1388 در ساعت 11 شب ، پس از 75 روز اسارت در زندان اوین آزادشدند .
اسامی دراویش آزاد شده : آقایان 1– محمد علی تابان 2 - فیروز بیدآباد 3 – غلامعلی باغستانی 4 – محمد همراهی 5 - رضا شالی 6 – ناصر پاپی 7 – پیمان امرایی 8 – ابوالفضل صالحی 9 – حمید رحمانی 10 – حشمت الله وفایی 11 – عبدالمناف غلامی ، می باشد .
در ادامه این گزارش آمده است ، چهار تن دیگر از دراویش ، آقایان مسلم صنعت پرست ، یدالله شمسی خانی ، میکائیل قربانی و اسماعیل صنعت پرست ، هنوز در اسارت بسر می برند . اخبار تکمیلی در این خصوص متعاقبا اعلام می گرددWednesday, April 29, 2009
تخریب بخشی از محل برگزاری مجالس دراویش در اصفهان
محل برگزاری مجالس دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی در اصفهان زیر تیغهای لودر رفت .
به گزارش خبرنگار سایت مجذوبان نور ؛ سالنی به متراژ تقریبی 20 متر از قسمت باقیمانده حسینیه مخروبه اصفهان به طور کامل تخریب شد .
براساس این گزارش ؛ پس از تخریب حسینیه اصفهان در سحرگاه 30 بهمن 87 ، دراویش گنابادی مجالس خود را در شبهای دوشنبه و جمعه بر خرابه های این مکان مقدس برگزار می نمایند .
یکی از دراویش گنابادی ساکن اصفهان در گفتگو با خبرنگار سایت مجذوبان نور با اعلام این خبر گفت : دراویش علیرغم تخریب حسینیه ، همچنان مجالس خود را در فضای بازو در سرما و گرما در زمین حسینیه و در اطراف مقبره درویش ناصر علی برگزار می کنند .
وی در ادامه افزود : متحجرین و معاندین تصوف باید بدانند که مجلس درویشی علیرغم وجود همه هجمه ها و فشارها حتی با تخریب حسینیه ها هم تعطیل بردار نخواهد بود
به گزارش خبرنگار سایت مجذوبان نور ؛ سالنی به متراژ تقریبی 20 متر از قسمت باقیمانده حسینیه مخروبه اصفهان به طور کامل تخریب شد .
براساس این گزارش ؛ پس از تخریب حسینیه اصفهان در سحرگاه 30 بهمن 87 ، دراویش گنابادی مجالس خود را در شبهای دوشنبه و جمعه بر خرابه های این مکان مقدس برگزار می نمایند .
یکی از دراویش گنابادی ساکن اصفهان در گفتگو با خبرنگار سایت مجذوبان نور با اعلام این خبر گفت : دراویش علیرغم تخریب حسینیه ، همچنان مجالس خود را در فضای بازو در سرما و گرما در زمین حسینیه و در اطراف مقبره درویش ناصر علی برگزار می کنند .
وی در ادامه افزود : متحجرین و معاندین تصوف باید بدانند که مجلس درویشی علیرغم وجود همه هجمه ها و فشارها حتی با تخریب حسینیه ها هم تعطیل بردار نخواهد بود
Saturday, April 18, 2009
پرونده دراویش گنابادی با صدور کیفرخواست به دادگاه انقلاب ارجاع شد
پرونده 15 تن از دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی که در روز 3 اسفند 87 مقابل مجلس شورای اسلامی دستگیر و هم اکنون در
زندان اوین به سر می برند به دادگاه انقلاب ارجاع شد
به گزارش خبرنگار سایت مجذوبان نور ؛ رسیدگی به پرونده اتهامی این 15 تن با کیفرخواست دادسرای امنیت در دستور کار شعبه22 دادگاه انقلاب تهران قرار گرفت .
بنابر این گزارش ؛ این 15 درویش گنابادی پس از گذشت 55 روز همچنان در زندان اوین نگهداری می شوند و تلاشهای وکلای
به گزارش خبرنگار سایت مجذوبان نور ؛ رسیدگی به پرونده اتهامی این 15 تن با کیفرخواست دادسرای امنیت در دستور کار شعبه22 دادگاه انقلاب تهران قرار گرفت .
بنابر این گزارش ؛ این 15 درویش گنابادی پس از گذشت 55 روز همچنان در زندان اوین نگهداری می شوند و تلاشهای وکلای
دادگستری نیز برای آزادی این دراویش بی نتیجه مانده است
Saturday, March 28, 2009
اعلامیه ۲۳ ربيع الاول ۱۴۳۰ (۰۱/۰۱/۱۳۸۸
حضرت حاج دکترنورعلی تابنده مجذوبعلیشاه ارواحنا فداه
هو
۱۲۱
بسم الله الرحمن الرحيم
یا مُحَوِّلَ الحَولِ وَ الاَحوالِ حَوِّل حالَنا اِلی اَحسَنِ الحالِ
عید سعید نوروز را به همه هموطنان عزیز بالاخص فقرا، برادران ایمانی تبریک می گویم.عیدی است که برای ما از حضرت زرتشت (ع) یادگار مانده و در طیّ تاریخ بر مکتب اسلام هم عرضه شده و تأیید گردیده است چه به توسط پیغمبر (ص) و چه به عنوان حضرت صادق (ع). به حضرت زرتشت (ع) عرض میکنیم: ای بزرگوار! دیده بگشا و هموطنان خودت را ببین. ما یادگار تو را حفظ میکنیم ولی آنهایی که این یادگارها را تخریب می کنند، مزاحم هستند، إن شاءالله خداوند همه ما را در راه راست محکم بدارد و ثَبِّت اَقدامَنا وَ انصُرنا عَلَی القَومِ الکافِرین.
حضرت صادق (ع) اَلحَمدُ لِلهِ الَّذی جَعَلَ اَعدائَنا مِنَ الحُمَقاء بنابراین گمان می کنند عظمت درویشی و عظمت ولایت الهی در ساختمانهای بلند، کاشیکاریهای عظیم و لباسهای پر زرق و برق است، به خیال خود برای دشمنی و نابودی فقر وعرفان این مظاهر را از بین میبرند و به خیال خود موفق شدهاند و حال آنکه از بین بردن این مظاهر نه تنها به اصل مکتب لطمه نمیزند بلکه تاکنون تجربه کردهایم که این تخریبها موجب انتشار و عظمت مکتب تصوّف و عرفان شده است. وقایعی که در این چهار سال اخیر رخ داد هر کدام به نوبه خود تلفاتی از فقرا داد ولی عظمتی هم در مقابل به عالَمِ فقر داد، یعنی در واقع عالَمِ فقر، قربانیهایی داد و عظمت از طرف خداوند اعطاء شد. وقایع تخریبهایی که تا کنون دیدیم، موجب تعجب و تأسف است زیرا مسلمین صدر اوّلِ اسلام هر جا را که فتح کردند، از جمله بیت المقدس را، عمر خلیفهی دوم، وارد کلیسای بیت المقدس شد و آنجا نه تنها برحَسَب سنّت پیغمبر (ص) یقیناً دو رکعت نماز خواند، بلکه مجدداً تولیت و کلید آنجا را به همان متولّی قبلی داد.
امسال نیز گذشته از آن جراحتهای کهنهای که بر قلب ما وارد شد، جراحت جدیدی هم وارد شد و بلکه بر جراحتهای گذشته، نمک پاشیده شد. اما خداوند در این جریانها که برای ما امتحان و در عین حال برای آتیۀ ما ریاضتی تلقّی میشود بحمد الله تاکنون ما را سرفراز درآورده است و خداوند وقتی به قومی محبّت داشت این دعای آنها که :رَبَّنا لا تُزِغ قُلُوبَنا بَعدَ إذ هَدَیتَنا را در مورد آنها اجابت میفرماید و همینطور در مورد فقرا که فقرا هرچه بر آنها فشار وارد شد بر دعای ثَبِّت اَقدامَنا افزودند و خداوند نیز آنها را مؤیّد داشت.
جالب توجه است، همانطوری که تمام وقایع عاشورا و کربلا، مقدمّات و مؤخَّرات آن در ماه محرّم بود، این عاشوراهایی که بر ما وارد شد نیز در ماه محرّم بود ولی ما بنابر اینکه پیامبر اکرم (ص) فرموده است: تَخَلَّقُوا بِاخلاق الله به پیروی از پیغمبر (ص) و پیروی از این دستور هرگاه گنهکاری به گناه خود اقرار و از آن توبه و پشیمانی داشته باشد، ما از حق شخصی خود میگذریم ولی مادامی که توبهای دیده نشد بقای آنها برستم و ظلم استصحاب میشود.
معذلک امروز، چون سال نو آمده است، خداوند طبیعت مرده را حیات مجدد داده است و ما با تبریک به یکدیگر با هم روبرو میشویم، سعی کنیم این ناراحتیها را از لحاظ شخصی فراموش کنیم و برای روز مبادا نگهداریم. مطالبی که فعلاً به عرض میرسد گرچه غالباً ممکن است تکراری باشد ولی ضرورت دارد که باز هم یادآوری کنیم که: وَ ذَکِّر فَإنَّ الذِّکری تَنفَعُ المُؤمِنین.
1 – برادران فقری همانطور که در تعهّد معنوی و بیعت الهی مندرج است باید به احکام شریعت تسلیم بوده و اطاعت کنند و برای درک احکام شریعت، بهتر آن است که به علمای شریعت مراجعه کرده و یا رسالهها را مطالعه کنند که به صورت عمل به احتیاط عمل کنند، البته رسالهها یا علما هم همه، قابل تقلید نیستند، بخصوص که بعد از عظمت اسلام و عظمت تشیّع و ظهور قدرت معنوی تشیّع در اذهان ایرانیها، دشمنان سعی کردند به هر طریقی که شده است فرمان و رُل این قدرت را به دست بگیرند به این جهت بسیاری از اشخاص یا عالماً و یا جاهلاً، به تحصیل علوم فقهی اشتغال ورزیدند و حتی بعضیها به عالیترین مراحل آن هم شاید رسیدند به این امید که شیعیان از لحاظ علاقهای که به احکام شریعت دارند از آنها پیروی کنند. به این جهت بود که در طی تاریخ هم فراوان داریم. ملاکی که برای ما حضرت معین فرمودهاند این است که: مَن کانَ مِنَ الفُقَهاء صائِناَ لِنَفسِه، حافِظاً لِدینِه، مُخالِفاً عَلی هَواهُ، مُطیعاً لِأمرِ مَولاهُ، فَلِلعَوامِ أن یُقَلِّدُوه.
2 – همانگونه که همه مراجع در اوّل رساله خود نوشتهاند این رسالهها، راجع به اعمال است و راجع به اعتقادات، خودِ مکلّف باید تحقیق کند، بنابراین صلاحیت قلمرو تقلید واینکه چه مسائلی را باید تقلید کرد دردرجه اول است. مسائلی که شخص، مکلّف است و میتواند تحقیق کند، خود باید تحقیق کند. مثلاً بررسی صلاحیت بعضی افراد، گذشته از تحقیق، اگر عالِمی اظهار نظر کرد آن به عنوان فتوی نیست، به عنوان مشورت است و باید توجه داشته باشیم که اعتقادات، قابل تقلید نیست.
3 – خداوند فرمود و وعده داد که: وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أنتُم الأعلَون إن کُنتُم مُؤمِنین که بشارت خود را به إن کُنتُم مُؤمِنین مقید فرمود، بنابراین به هیچ وجه نگران و ناراحت از زحمات دنیوی از قبیل بازداشت، حبس و امثال اینها نباشید چه بسا شما بتوانید در این حبس به درجات عالیتری از معنویت برسید، امیدوارم خداوند وسایل رفاه را برای شما فراهم کند ولی همیشه یاد خدا و اتّحاد با یکدیگر را فراموش نکنید، اتّحاد مومنین با یکدیگر باید طوری باشد که مصداق کَأنَّهُم بُنیانٌ مَرصُوص قرار بگیرند و الحمدلله از این حیث، توفیق الهی نصیب ما فقرا بوده است که قدم به قدم به جلو رفتهایم و این مسئله خاصّ مراجعه خودجوش روزِ درویش آنقدر مهمّ بود که حتی از طرف دشمنان، روز سوم اسفند به نامِ روز درویش نامیده شد و این برای دشمنان ایمان، متصور نیست که مومنین آنقدر دلهایشان به هم نزدیک باشد که خودجوش عمل به این اهمیت را انجام بدهند. همه دنبال این هستند که چه کسی باعث این شده است؟! کسی که باعث این شده است روح ایمان است یعنی پیغمبر (ص) و علی (ع) که در دلهای مؤمنین جای دارند و از این جهت من، بدون اینکه دخالتی داشته باشم بسیار خوشحال شدم و امیدوارم که فقرا همیشه وحدتشان را حفظ کنند و هیچگونه نقاری از یکدیگر نداشته باشند زیرا در آنصورت آن صفت إن کُنتُم مُؤمِنین، تضعیف شده و یا از بین میرود.
4 – امروز وسایل اطلاع رسانی فراوان است، بطوری که اکنون ما تقریباً از مطبوعات داخلی جز اندک بهرهای نمیتوانیم ببریم زیرا بایکوت کردهاند ولی معذلک اخبار ما را مرتّب در دنیا پخش میکنند. این کار دشمنان است و بخصوص اخیراً شنیده شد که دشمنان، کمیسیونهایی تشکیل دادند و از انواع مختلف کار فرهنگی استفاده می کنند، مثلاً در حدود بیست و چند کتاب علیه درویشی در همین مدت نوشته و به نامهای مختلف منتشر شده است، همه از این کمیسیون است که تقریباً اعضای این کمیسیون را ما میشناسیم و برای ما آشنا هستند. تمام این کتابها از تقریباً یک نفر یا دو نفر است ولی هرکدام به اسامی جعلی منتشر می گردد. همچنین در این سایتها همانطوری که قبلا نوشته شده بود، در جایی دیدم که علیه ما هیجده سایت به اسامی مختلف تشکیل شده و اینها دقت میکنند چون اختلاف انداختن و تفرقه انداختن، سلاح مهمّ آنهاست، جزئی کدورتی که بین دو نفر از فقرا و بخصوص از بزرگانِ فقرا و مشایخ پیدا شود، این سایتها و گردانندگان آنها بصورت ظاهر بعضیها طرفدار این طرفند و بعضیها طرفدار آن طرف و هر دو از هم بد میگویند که البته اخیراً معلوم شد و بسیاری از این سایتها تعدیل شد، مثلاً یک سایتی به عدّهای توصیه میکند که با آنهای دیگر صفا نکنید، مصافحه نکنید تا معلوم شود ما آنها را قبول نداریم. درویشی که مال شما نیست که شما قبول داشته باشید یا نداشته باشید! من نقل قول از حضرت آقای صالحعلیشاه (قدّس سرّه) شنیدم که فرمودند: دستی را که گرفتیم رها نمیکنیم اگرچه در آخرین مرحله زندگانی او باشد.
5 – مسئله دیگر نقش عقل است. در فقه اسلامی، عقل یکی از ارکان اربعه احکام تلقی میشود ولی مشهور است که از بزرگی پرسیدند که آیا عقل، حجت است یا نه؟ فرمود: عقلِ من یا عقلِ تو؟ عقلِ من حجت است، عقلِ تو نه. عقلی که از شوائب دنیوی و حبّ و بغضهای شخصی خالص و بدور باشد و هدف، اطاعتِ امر الهی باشد، چنین عقلی خودبخود راه را پیدا میکند و مصداق آن عقلی است که در سوره وَالشَّمس ذکر شده است که میفرماید: وَ نَفسٍ وَ ما سَوّاها فَألهَمَها فُجُورَها وَ تَقویها چنین عقلی، گذشته از اینکه از مسیر استدلال به جایی میرسد، الهام الهی نیز به او کمک میکند و این الهام صرفاً مختص به مؤمنین نیست، مواردی که خداوند مصلحت بداند الهام میفرماید، همه ما دیدهایم یا پای درخت خوابیدهایم و دیدهایم که سیبی یا میوهای از درخت میافتد ولی خداوند این الهام را به نیوتن داد که از این امر ساده، قانونی را که خداوند مقرر کرده است، کشف کند و به ما اطلاع دهد. جایی که به او چنین الهامی میشود، مسلّماً خداوند به مؤمنین هم الهام میکند امّا البته الهام هرگز مخالف با عقل نیست. به هر جهت احکام شریعت همیشه باید رعایت شود و مسئلهای نیست که در اصل تغییر یابد، ممکن است مصادیق احکام شریعتی در زمانهای مختلف، متفاوت باشد ولی اصلِ اطاعت از احکام شرعی همیشه برجاست و ثابت است.
6 – در حرمت مواد مخدر بین عرفای اخیر اختلاف نظری نیست و همه بدان معتقدند، به این دلیل که خطرِ عظیمی در راه سلوک است و الّا در هیچ مورد دیگری بزرگان عرفان در مسائل شرعی دخالت نکردهاند.
7 – فرمایش علی (ع) را به خاطر بیاوریم که فرمود: اسلام از دو جنبه لطمه میبیند: متحجّرین وبیدینان. نمونه متحجّرین خوارج صدر اسلامند که هم اکنون نسل آنها و تفکر و بینش آنها باقیست.
8 – به اتفاق نظریۀ همه بزرگان عرفان و شریعت، امروز دنیای اسلام نیازمند وحدت است، نیازمند دوستی است. به همین جهت همه ما توبیخ میکنیم همه کسانی را که در این راه سنگاندازی میکنند و به هر بهانهای که شده است دشمنیهای خود را به ظاهر، لباسِ شریعت میپوشانند و به عملِ ضدِّ شریعت میپردازند.
9 – برادران فقرا در روابط تجاری خود رعایت کمال احتیاط را بنمایند که موجب اختلاف پيدا نشود.
10 – مجالس شبهای جمعه و دوشنبه و صبح جمعه برقرار است البته فقرا به هر عنوان که تجمع کنند و با هم بنشینند و به یاد خدا باشند، مُثاب است ولی مجالس دیگر جزءِ مجالس فقری حساب نمیشود و مثلا کسی، در منزل شخصی خودش برای دیدار و دید و بازدید مینشیند و جلسه برقرار میکند، البته با یاد خدا بودن مجلس را متبرّک میسازد ولی مجلس فقری تلقّی نمیشود.
11 – عرفان وتصوّف به اصطلاح عوامانه صلح کلّ است، باید توجه کرد همانطور که یک مجسمهساز یا یک هنرمند، اثری بیافریند اگرچه بعداً خودِ او، این اثر را در درجۀ اوّلِ اهمیت قرار ندهد ولی همیشه به آثار خود علاقمند است. بیاد بیاوریم که روایت شده است که خداوند متعال حضرت موسی (ع) را خطاب فرمود و از او پرسید یا به او اطلاع داد که تو چندین هزار نفر از بنیاسرائیل را کشتهای! و حضرت عرض کرد: بار الها! به امر تو بود. خداوند فرمود: بلی به امر من بود و بنابراین بر تو گناهی مترتب نیست ولی دلت نسوخت که این همه جمعیت را کشتی؟! بدانید همه مخلوقاتی را که خداوند آفریده است مورد علاقه اوست، ما تا از راهیابیِ یک فرد ناامید نشویم، حق نداریم به او نظر بد داشته باشیم، چه رسد به اینکه او را مضروب و مصدوم کنیم و محل عبادت یا محل زندگی او را خراب کنیم، در اینصورت گناه آن چنان سنگین است که وای بر کسی که از این کار توبه نکند.
12 - آقایان مشایخِ محترم همه باید مورد احترامِ فقرا باشند و بین آقایان مشایخ هیچ مزیّتی نیست، تقدّمِ زمانیِ اجازه به هیچ وجه حکایت از تقدّمِ معنوی ندارد. ولی البته خودِ آقایان مشایخ، این نکته را رعایت میکنند و خواهند نمود و توجه داشته باشید که دستورالعمل کلّی و دخالت در تمام مسائل و امور فقرا در همه شهرها و در کلّ مملکت فقط در صلاحیت قطب وقت است، حوزه مأموریت مشایخ محدود است و حتی اگر اجازهی خاصّی نداشته باشند، سخنرانیهای خود را هم باید کوتاهتر نموده و فقط منحصر به مسائل محلی نمایند.
13 – درویشی در سیاست به معنی عوامانۀ آن و به آن نحوی که جاریست دخالت نمی کند، زیرا بعضی و بلکه بسیاری از مَنهیات شرعی و اخلاقی در عوالم سیاست برگزار میشود مانند ریاکاری، خُلفِ وعده و امثال اینها ولی فقرا به اتکاء عقل شخصی خود در سیاستها دخالت میکنند و با توجه به دستورات اخلاقی و شرعی تصمیم میگیرند و از جمله این مسائل که هر چند وقتی برای ما مردم پیش میآید مسئله انتخابات است. بنابراین توقّع اینکه از طرف قطب یا مشایخ دستوری به فقرا داده شود، روا نیست، مشایخ نیز چنین دستوراتی نمیدهند، فرضاً صحبتی کردند و چنین چیزی شنیده شد، نظر شخصی آنهاست، آن هم به عنوان یک درویش و برای دیگران لازم الاتّباع نیست. بنابراین فقرا در مسائل سیاسی مثل یک شهروند باشند، حقوق خود را رعایت کنند و وظایف خود را هم انجام بدهند.
حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)
اوّل فروردین 1388 مطابق با 23 ربیع الاول 1430
Subscribe to:
Posts (Atom)